چرا کوین کاستنر هرگز نتوانست موفقیت های فیلم رقصنده با گرگ ها را تکرار کند؟

به گزارش بلندانیوز، هیچکس به کوین کاستنر باور نداشت. رسانه ها با اشاره به فیلم شکست خورده دروازه بهشت (1980)، به تمسخر کاستنر می پرداختند و می گفتند که رقصنده با گرگ ها هم به سرنوشت مشابهی دچار خواهد شد. شک و تردیدهای آن ها بی علت نبود، کاستنر بازیگر فیلم های اغلب ورزشی بود که حالا ناگهان روی صندلی کارگردانی نشسته است و می خواهد یک فیلم جاه طلبانه بسازد. سرنوشت اما به شکل دیگری رقم خورد؛ این فیلم نه تنها منتقدان را شوکه کرد بلکه به یک موفقیت تجاری بزرگ تبدیل شد و جایزه اسکار برترین فیلم و برترین کارگردانی را به خانه برد. کاستنر ثابت گرفت که باید جدی گرفته گردد و این نوید را به سینمادوستان داد که می تواند همان مسیری را طی کند که پیش از این، کلینت ایستوود و رابرت ردفورد رفته بودند. با وجود این، واقعیت چیز دیگری است، در واقع 34 سال بعد، کاستنر هنوز هم نتوانسته فیلمی بسازد که بتوان آن را با رقصنده با گرگ ها مقایسه کرد.

چرا کوین کاستنر هرگز نتوانست موفقیت های فیلم رقصنده با گرگ ها را تکرار کند؟

کوین کاستنر ژانر وسترن را احیا کرد

اینکه کوین کاستنر تنها پس از چند سال بازیگری در سطح اول هالیوود، یک فیلم وسترن حماسی را کارگردانی کرد، فی نفسه تحسین برانگیز است. او این روزها چهره سرشناسی محسوب می گردد اما پیش از رقصنده با گرگ ها، حدودا سه سال بود که به عنوان یک بازیگر جوان، در نقش های اصلی ظاهر می شد. او در آن مقطع، در فیلم های خوش ساختی همانند تسخیرناپذیران (1987)، بول دورهام (1988) و سرزمین رؤیاها (1989) بازی کرد. او شاید در دنیای فیلم ها، امپراتوری آل کاپون را نابود نموده و یک زمین بیسبال افسانه ای ساخته بود اما در واقعی می خواست کاری را انجام دهد که غیرممکن به نظر می رسید: احیای ژانر وسترن. کاستنر اما غیرممکن را ممکن ساخت.

اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته مایکل بلیک (که خودش هم فیلم نامه اش را نوشت)، داستان رقصنده با گرگ ها درباره جان دونبار (کوین کاستنر) است، یک ستوان باتجربه جنگ داخلی که برای یک ماموریت تازه به یک پاسگاه دورافتاده در غرب اعزام می گردد. او آنجا به یک قبیله سرخپوست نزدیک می گردد و رفته رفته با آداب و رسوم و فرهنگ آن ها آشنایی پیدا می نماید و حتی عاشق زن سفیدپوستی که به وسیله قبیله بزرگ شده می گردد. هنگامی که ارتش تصمیم می گیرد تا زمین های قیبله را تصاحب کند، جان در کنار سرخپوستان، مقابل آن ها قرار می گیرد. با اینکه ایده منجی سفیدپوست حالا منسوخ شده است و مخاطبان مدرن با آن مخالف هستند اما فیلم رقصنده با گرگ ها به شدت درخشان است و این ایده را با ظرافت پیاده سازی نموده است؛ بیشتر به این علت که از سرخپوستان واقعی استفاده شده و به شخصیت های آن ها نیز مانند قهرمان قصه، توجه می گردد. شخصیت جان دونبار شاید گاهی شعاری گردد اما به قبیله احترام می گذارد و مردی نشان داده می گردد که پس از ورود به یک سرزمین ناشناخته، با بحران روبه رو شده است.

فیلم های کوین کاستنر هرگز به خوبی رقصنده با گرگ ها از آب درنیامدند

اولین ساخته او به فروش حیرت انگیز 424 میلیون دلاری رسید و حالا همه منتظر بودند که ببینند کاستنر برای فیلم بعدی اش به سراغ چه پروژه ای می رود. او اما ترجیح داد تا به دنیای بازیگری برگردد و در آثار پرفروشی همانند رابین هود: شاهزاده دزدان، جی اف کی و بادیگارد بازی کند. البته او در دهه 90 میلادی، فیلم دنیای آب را هم دارد که آن را با همکاری کوین رینولد فراوری کرد، فیلمی که به سرنوشت فاجعه باری دچار و به یکی از بزرگترین شکست های تجاری تمام دوران تبدیل شد. مانند رقصنده با گرگ ها، منتقدان به این فیلم هم بدبین بودند و انتظار شکست آن را می کشیدند اما پیش بینی هایشان کاملا درست از آب عایدی. ساخت این فیلم، مملو از هرج و مرج بود و حتی گفته می گردد که رینولد از کارگردانی فیلم استعفا داد و خود کاستنر ساخت آن را مخفیانه برعهده گرفت. در هر صورت، شکست دنیای آب تا حد زیادی به پای کاستنر نوشته شد.

از زمان اکران رقصنده با گرگ ها، کاستنر تنها سه فیلم ساخته و سه فیلم دیگر نیز احتمالا در دسته توسعه دارد. فاجعه ای که برای دنیای آب رخ داد، می توانست این فیلمساز را از ساخت یک اثر حماسی بزرگ دیگر منصرف کند اما او پستچی را ساخت؛ فیلمی که با بودجه ای 80 میلیون دلاری، 20 میلیون دلار فروخت و به خاطر آشفتگی فیلمنامه، ریتم کند و بازی نه چندان خوب خود کاستنر، مورد انتقاد نهاده شد. از آنجایی که اولین فیلم بلندپروازانه او از هر نظر پیروز بود، کاستنر فکر می کرد که می تواند آن را تکرار کند اما پستچی یک شکست کامل بود. سال 2003، او چراگاه آزاد را ساخت، فیلمی که به مسیر متفاوتی رفت، نمی خواست یک اثر حماسی بزرگ باشد بلکه ادای دین کاستنر به آثار وسترن دهه 50 میلادی هاوارد هاکس و آنتونی مان بود. چراگاه آزاد فیلم خوبی است، منتقدان از آن استقبال کردند و با توجه بودجه کوچکش، حداقل به سوددهی رسید، اما همچنان در مقایسه با رقصنده با گرگ ها حرف زیادی برای گفتن ندارد.

پیروزیت های رقصنده با گرگ ها کاستنر را به اشتباه انداخت

کوین کاستنر همیشه بی پروا و سنتی بوده است، و علاقه اش به ژانر وسترن و بازی بیسبال بر کسی پوشیده نیست. با وجود این، رقصنده با گرگ ها به عنوان شاهکار او، همان ابتدای مسیر، بر کارنامه هنری کاستنر سایه انداخت و انتظارات از او را به شدت بالا برد. چند دهه بعد، او هنوز در کوشش است تا فیلمی بسازد که به همه بگوید کیفیت رقصنده با گرگ ها تصادفی نبوده است و جواب منتقدان را بدهد. او مدتی قبل، تصمیم گرفت تا با فیلم افق: حماسه آمریکایی بلندپروازی هایش را وارد مرحله تازه ای کند و در این مسیر، ریسک مالی دیوانه واری را هم پذیرفت. او امیدوار بود که قسمت اول -از این مجموعه چهار قسمتی- بتواند به پیروزیت بالایی برسد و بودجه 100 میلیون دلاری اش (مشترک با قسمت دوم) را جبران کند اما افق به فروش پایینی رسید و بازخوردهای مثبتی هم دریافت نکرد. با شکست تجاری افق: حماسه آمریکایی و تاخیر خوردن قسمت دوم، اینکه کاستنر بتواند قسمت های سوم و چهارم را هم بسازد و ایده ای که دهه ها در فکر داشت را تکمیل کند، در هاله ای از ابهام نهاده شده است.

کارنامه هنری پرفراز و نشیب کوین کاستنر به وضوح قابل مشاهده است. او گاهی در اوج بوده و گاهی هم سقوط آزاد تمام عیار را تجربه نموده است. با وجود این، میراث اصلی او با رقصنده با گرگ ها پابرجا خواهد بود. کاستنر در سالی جایزه اسکار را به خانه برد که رقیب بزرگی همانند مارتین اسکورسیزی با رفقای خوب در مقابل او نهاده شده بود. در ادامه اما، او گویی اسیر خودشیفتگی شد و در مدیریت پروژه هایش هم درست عمل نکرد. دنیای آب و پستچی فیلم های منسوخی هستند که قدرت جذب مخاطب را هم ندارند. کوشش های کاستنر برای احیای ژانرهای از مُد افتاده را باید تحسین کرد اما آثار او در گذشته سیر می نمایند و حتی می توان ادعا کرد که درجا می زنند. این می تواند برای برخی از مخاطبان اتفاق جذابی باشد، مثلا کسانی که عاشق وسترن های کلاسیک هستند اما برای مخاطب مدرن، هیجان انگیز نیستند. ایده های او در فیلم رقصنده با گرگ ها جواب داد اما زمانی که آثار بعدی اش از راه رسیدند، مخاطبان دیگر هر آنچه که او برای عرضه داشت را دیدن نموده بودند. افق: حماسی آمریکایی می توانست همان شاهکاری باشد که منتظرش بودیم اما به خاطر تکیه بیش از حد بر کلیشه ها، همان طور که منتقدان هم اشاره داشته اند، بیشتر به آثار تلویزیونی شباهت دارد تا سینمایی.

فارغ از اینکه چه دیدگاهی به کاستنر دارید، او برای اینکه نامه های عاشقانه اش به ژانر سینمایی محبوبش را بنویسد، کوشش های فراوانی نموده است. او در چراگاه آزاد، حتی نقش اول را در اختیار نگرفت و آن را به رابرت دووال داد. در افق: حماسه آمریکایی هم، کوشش نمی نماید تا ستاره اول باشد و برای اینکه با او دیدار کنید، باید یک ساعت منتظر بمانید، اتفاقی که البته هواداران کاستنر و سریال یلواستون را ناامید کرد. رقصنده با گرگ ها جواب داد، زیرا کاستنر می خواست خود را اثبات کند و یک پیغام مهم را مخابره کند: او می خواست به همه بگوید که فیلم های وسترن اهمیت دارند. او به هدف خود رسید و شاید بهتر بود با همان یک شاهکار، کارگردانی را رها کند و به دنیای بازیگری برگردد.

منبع: collider

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 15 آبان 1403 بروزرسانی: 15 آبان 1403 گردآورنده: bolandanews.ir شناسه مطلب: 2150

به "چرا کوین کاستنر هرگز نتوانست موفقیت های فیلم رقصنده با گرگ ها را تکرار کند؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا کوین کاستنر هرگز نتوانست موفقیت های فیلم رقصنده با گرگ ها را تکرار کند؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید