محله گردی با بازیگر نام آشنا ، دلتنگ شاهچراغ که می شوم به شهرری پناه می برم

به گزارش بلندانیوز، عصر یکی از روزهای گرم بهاری تصمیم گرفتیم با مهدی فقیه، بازیگر دوستداشتنی سینما و تلویزیون در خیابان حرم و بازار قدیمی ری محله گردی کنیم.

محله گردی با بازیگر نام آشنا ، دلتنگ شاهچراغ که می شوم به شهرری پناه می برم

خبرنگاران - عطیه اکبری: پیرمرد خنده روی قاب جادویی درخواست مان را بی جواب نگذاشت و با مهربانی همراه مان شد. ری برایش غریبه نیست. جوان تر که بوده هر وقت دلش برای شاهچراغ شیراز تنگ می شد به شهرری و حرم حضرت عبدالعظیم(ع) پناه می برده است. وارد بازار قدیمی ری که می گردد به قول خودش روحش تازه می گردد. می گوید: مردم این خطه باصفاترین مردم تهرانند و سال های سال هم که بگذرد از یکرنگی شان ذره ای کم نمی گردد. او خطاب به اهالی شهرری می گوید: یادتان باشد که تهران از ری آغاز شد و وقتی اینجا آباد بود و برو بیایی داشت، سعادت آباد و شهرک غرب و نارمک و فرمانیه و ده ها نقطه دیگر تهران که امروز نام شان شمال شهر است، بیابانی بیش نبودند.

قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

وقتی بازار عکس های یادگاری داغ می گردد

ساعت 6 بعدازظهر است و محله گردی ما با مهدی فقیه، از ابتدای خیابان حرم آغاز می گردد. با همان لبخند همیشگی و نگاه مهربان که در قاب جادویی از او دیده ایم در پیاده راه خیابان حرم همراه مان می گردد. نگاهش به این خیابان نگاه غریبه ای نیست، مثل کسی که بعد از سال ها دوباره به یک شهر یا خیابان برگشته باشد، می گوید: وقتی از شیراز برای انجام کار به تهران می آیم شاه عبدالعظیم(ع) برایم حکم شاهچراغ را پیدا می نماید و در نخستین فرصت به شهرری می آیم. هر چند از آخرین باری که به ری آمده ام چند سالی می گذرد. چند سال قبل این خیابان به این شکل نبود و هنوز پیاده راه نشده نبود. حالا ظاهر آن بیشتر شبیه قدیم شده است. سال ها قبل 2 طرف خیابان حرم، تعداد مغازه ها کمتر بود و بساط دستفروشی ها بیشتر. یادش بخیر جوان تر که بودم و در تهران درس می خواندم و کار می کردم پنجشنبه ای نبود که به شهرری نیایم. اصلاً آن سال ها، دهه 40 را می گویم، همه دلخوشی و سرگرمی من در روزهای آخرهفته شهرری گردی بود. آن موقع ها تئاتر کار می کردم و برای شناخت لایه های مختلف اجتماعی مردم باید با آنها آمیخته می شدم. به خیابان حرم می آمدم و کنار بقال، فروشنده دوره گرد و درشکه چی می نشستم و با آنها گپ می زدم. صحبت های مان تازه گل انداخته است که بازار عکس های یادگاری و سلفی داغ می گردد و مردم با تماشا مهدی فقیه حسابی تعجب می نمایند و در نخستین فرصت دوربین موبایل را روشن می نمایند. پیرمرد دوستداشتنی سینما و تلویزیون هم با صبر و حوصله و لبخندی که بر صورتش نقش بسته، مهمان لنز دوربین اهالی ری می گردد. گاهی هم خودش پا جلو می گذارد و روی صندلی پیاده راه حرم کنار پیرمردهایی که برخی از آنها حتی او را نمی شناسند می نشیند و با آنها عکس یادگاری می گیرد.

چرا قدر این شاهکار را نمی دانند؟

استقبال مردم و البته تعجب شان از حضور یک بازیگر در شهرری آنقدر زیاد است که گاهی رشته کلام را پاره می نماید و صحبت ها نیمه کاره باقی می ماند. کمی که جلوتر می رویم، چشم مان به کاروانسرای شاه عباسی می افتد. کارونسرایی تاریخی که حالا سال هاست به انباری تبدیل شده است. نگهبان، مهدی فقیه را که می بیند، مانع ورودمان به داخل کارونسرا نمی گردد. فقیه با نگاهی گنگ و پر از سؤال های بی جواب، به اتاقک های کاروانسرا، گنبد زیبای آجری و دروازه آن نگاه می نماید و با حسرت می گوید: حیف نیست این شاهکار را این طور رها نموده اند و قدرش را نمی دانند؟ او سپس نگاهی به آپارتمان های سر به فلک کشیده با نمای رنگی و سنگی که بلندی دیوارهای کاروانسرا هم مانع تماشا آنها نمی گردد می اندازد و ادامه می دهد: شهرداری نباید اجازه دهد محوطه اطراف آثار تاریخی با نماهایی با رنگ متضاد این طور چشم را آزار دهد. این گنبد آجری دوار را می بینید؟ مطمئن هستم حالا هیچ یک از معماران و مهندسان امروزی نمی توانند شبیه به آن را بسازند. چشمانش را روی هم می گذارد. روی یکی از پله های خاک گرفته می نشیند و برای مان از این کاش ها می گوید. با حرف هایش تصویر زیبایی از این کاروانسرای متروکه در فکر مان می سازد: ای کاش شهرداری این مکان را تملک و بعد از بازسازی و بازسازی آن را تبدیل به سرای محله یکی از همین محله های شهرری می کرد. در یک اتاقک کلاس نقاشی برای بچه ها برگزار و اتاق های بزرگ تر تبدیل به کتابخانه می شد. در حیاط میز و صندلی می چیدند و بعدازظهرها نوای زیبای موسیقی سنتی که در این کارونسرای تاریخی می پیچید روح هر رهگذری را تازه می کرد. اما همه آن تصویرهایی که مهدی فقیه، برای مان می سازد جایش را به کارونسرای خاک گرفته و متروکه شاه عباسی، یادگار دوران صفویه می دهد و با یک جهان حسرت به ری گردی مان همراه با مهدی فقیه ادامه می دهیم.

خاطره بازی در بازار قدیمی ری

خاطرات مهدی فقیه که تازه وارد هفتاد و یکمین سال زندگی اش شده با ورود به بازار قدیمی ری دوباره زنده می گردد. حالا دیگر عکس های یادگاری و حال و احوال مردم و بازاری ها هم رشته کلامش را پاره نمی نماید. انگار سال ها در ری زندگی نموده است. نگاهش به عطاری قدیمی بازار که می افتد جلو می رود و بهارنارنج شیراز را بو می نماید و می گوید: یادش بخیر. آن وقت ها که جوان بودم و دور از خانواده ام در تهران زندگی می کردم، پدرم دورادور حواسش به من بود و همواره می گفت پسرجان نبینم قرص بخوری ها. برو بازار قدیمی شهرری آویشن اصل شیراز را فقط از عطاری های آنجا بخر و دمنوش آن را بخور تا سرماخوردگی ات خوب گردد. با یکی از کاسبان محل عکس یادگاری می گیرد و وقتی مردم سراغش می آیند اخم هایش را در هم نمی کشد. 2 پیرزن از کنارش رد می شوند و با لحن همراه با مهربانی می گویند به شهرری خوش آمدید و مهدی فقیه می گوید: من عاشق صفای باطن مردم شهرری هستم. خصلت این مردم بعد از گذر سال ها و این همه تغییر ذره ای عوض نشده است و هنوز هم همان سادگی و یکرنگی در آنها دیده می گردد. می گوید: در این بازار که راه می روم، روحم تازه می گردد. صدها سال از ساخت آن می گذرد اما هنوز هم وقتی در سوز سرمای زمستان وارد آن می شوی گرم می شوی و در هُرم گرمای تابستان هم که قدم در آن بگذاری، احساس خنکی می کنی. نه از تهویه های برقی پیشرفته خبری است نه از دستگاه های تصفیه هوا. همین دایره های آجری که در سقف هر دالان وجود دارد، از هر دستگاه تهویه هوا هم بهتر عمل می نماید و این یکی از شاهکارهای این بازار است که مرا یاد بازاروکیل در شیراز می اندازد.

کاشیکاری ها چشمنواز

مهدی فقیه نگاه ریزبینی دارد و حواسش به همه چیز هست. همان طور که محو زیبایی های بازار قدیمی ری است از کنار پاساژ حضرتی که در دل این بازار واقع شده است که می گذرد سری به نشانه حسرت تکان می دهد و می گوید: این پاساژ در دل بازار قدیمی ری وصله ای ناجور است. آخر چه شباهتی بین این معماری آجری با معماری با سقف های آهنی وجود دارد. کمی که جلوتر می رویم و چشمش به کاشیکاری های ورودی حرم حضرت عبدالعظیم(ع) می افتد، گل از گلش می شکفد و بعد از سلام به حضرت، باز هم به نکته ای اشاره می نماید: رنگ غالب کاشیکاری های حرم زرد و آبی و سفید است. در حالی که رنگ غالب کاشیکاری های شیراز قرمز و زرد و گلی است. علتش را می دانید؟ معماران قدیم در هر شهری به فراخور آب و هوایش رنگ کاشی ها را انتخاب می کردند. قطعاً ری در زمان های دور بسیار خوش آب و هوا و خنک بوده است. در میان زائران می نشیند و با آنها عکس یادگاری می گیرد. به زیارت آقا می رویم و بعد از زیارت هم رسم مهمان نوازی را به جای می آوریم و برگی دیگر از خاطرات قدیمی مهدی فقیه را با حضور در یکی از قدیمی ترین بستنی فروشی های بازار قدیمی ری زنده می کنیم.

داشته های ری را دو دستی بچسبیم

ری در گذشته شکوه وصف ناپذیری در میان شهرهای همجوار خود داشته و در مقاطع مختلف تاریخی مرکز ایران به حساب می آمده است، اما حالا از آن همه شکوه و عظمت چیز زیادی باقی نمانده است. برخلاف تصورمان مهدی فقیه اطلاعات خوبی از تاریخچه شهرری دارد و همان طور که در بازار قدیمی ری حرکت می کنیم با سؤالمان آرامشش را برهم می زنیم، وقتی می پرسیم چطور می توان شکوه و عظمت ری را به آن برگرداند؟ لبخندی می زند و می گوید: بازگشت به آن دوران کار راحتی نیست و می توان گفت غیرممکن است. حالا وظیفه مسئولان شهرری و مردم این است که هر آنچه از قدیم برای شان مانده را دودستی و با چنگ و دندان نگه دارند. همین بازار قدیمی، کوچه سقاخانه، مغازه های قدیمی و خانه های تاریخی که در ری وجود دارد. یک عمر خاطره و تاریخ را در خودشان ثبت نموده اند. وقتی یک خانه قدیمی با تاریخچه و معماری کهن تخریب می گردد سال ها تاریخ را با خودش زیرخاک می برد و هیچ نشانه ای از آن باقی نمی گذارد. در شیراز هم از این دست اتفاقات زیاد می افتد و به بهانه ساخت یک زیرگذر یا پل و تونل بخشی از تاریخ یک شهر را نابود می نمایند و ما فقط افسوس می خوریم. یادتان باشد که روزگاری تهران از همین ری آغاز شد و وقتی اینجا آباد بود و بروبیایی داشت، سعادت آباد و شهرک غرب و نارمک و فرمانیه و ده ها نقطه دیگر تهران که امروز نام شان شمال شهر است بیابانی بیش نبودند.

به شهر خودمان برویم تهران خلوت می گردد

حرف از آلودگی هوا که به میان می آید پیراهن سفیدی که به تن نموده را گواه می گیرد و می گوید: عادت دارم لباس روشن بپوشم. هر وقت تهران می آیم پیراهنی که امروز صبح به تن نموده ام را روز بعد باید عوض کنم و لکه های سیاهی که به علت آلودگی هوا و دود و غبار روی آن ایجاد شده به راحتی از بین نمی رود. هوای شیراز با اینکه آنجا هم یک کلانشهر است تمیزتر است و پیراهن سفید تا 5،4 روز نیازی به شست وشو ندارد. اما چاره قصه پر غصه آلودگی هوای مرکز چیست؟ این سؤال را که از مهدی فقیه می پرسیم، گلویی تازه می نماید و در یک جمله می گوید: به شهر خودمان برویم. تنها چاره این شهر، کاستن از آن جمعیت است. البته به شرط آنکه مسئولان هم یاری نمایند و طوری برنامه ریزی انجام دهند که امکانات در شهرهای دیگر هم به تناسب تهران وجود داشته باشد. اصلاً من اگر روزی شهردار تهران می شدم این تصمیم را می گرفتم. همه نهادها و سازمان های مهم را امکانات فیلمسازی در تهران متمرکز شده است. اگر این وضع نبود، من به قول معروف کلاهم هم در تهران می افتاد بر نمی گشتم آن را بردارم. هر چند حالا هم شهر خودم را رها ننموده ام. سال ها پیش من امکانات خوبی برای زندگی در تهران داشتم. می توانستم خانواده ام را هم به مرکز بیاورم. اما این کار را نکردم. اتاق کوچکی در یکی از خیابان های تهران اجاره نموده ام. گاهی اوقات ماهی 2 یا 3 بار برای انجام کار به تهران می آیم اما حاضر نیستم شهر خودم را با جای دیگری عوض کنم. کارم را که انجام می دهم با نخستین پرواز به شیراز بر می گردم. شاید اگر همه این طور عمل می کردند، جمعیت تهران دوسوم جمعیت فعلی بود. من شخصی را می شناختم که به نمایندگی از استان فارس موقعیت شغلی موقتی در تهران داشت، اما بعد از خاتمه این مأموریت با علم به همه مشکلاتی که مهاجرت ها برای مرکز به وجود آورده و خودش در رأس این معضلات قرار داشت حاضر نشد به شهرمان شیراز برگردد.

فقط حمل ونقل عمومی

حرف از امکانات شهری و حمل ونقل عمومی را که پیش می کشیم، مهدی فقیه کارت مترو را از جیبش بیرون می آورد و می گوید: سال هاست برای رفت وآمد در مرکز از مترو و اتوبوس استفاده می کنم. برخی از همکاران ما کسر شأن خود می دانند که کسی آنها را در ایستگاه اتوبوس یا مترو منتظر ببیند اما من معتقدم این 2وسیله برترین انتخاب برای رفت وآمد در این روزهای تهران است. یادم می آید زمانی اتوبوس های تهران آنقدر فرسوده بود و شکل بدی داشت که مردم به اجبار سوار آنها می شدند اما حالا دیگر پای اتوبوس های تندرو به مرکز باز شده است و با امکاناتی مثل کولر و صندلی های راحت دیگر بهانه ای برای استفاده از ماشین شخصی در این خیابان های شلوغ باقی نمی ماند وآرامش ما هم بیشتر است. هر کسی می تواند یک کتاب جیبی کوچک هم همراه خودش داشته باشد و با آرامش با این اتوبوس ها از این سر شهر به آن سر شهر برود و مطالعه کند.

----

منتشر شده در خبرنگاران محله منطقه 20 به تاریخ 1395/3/17

مهدی فقیه در ری مهدی فقیه در ری مهدی فقیه در ری مهدی فقیه در ری مهدی فقیه در ری

منبع: همشهری آنلاین
انتشار: 14 اردیبهشت 1402 بروزرسانی: 14 اردیبهشت 1402 گردآورنده: bolandanews.ir شناسه مطلب: 2033

به "محله گردی با بازیگر نام آشنا ، دلتنگ شاهچراغ که می شوم به شهرری پناه می برم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "محله گردی با بازیگر نام آشنا ، دلتنگ شاهچراغ که می شوم به شهرری پناه می برم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید